هوایِ داغِ بندر کُش
هوایِ داغِ بندر کُش
دوباره رقص پارو ها...
به لنگر می کِشم دندان !
کنار لَنج و جاشو ها
کنار دست این شاعر
به قصد دلبری بنشین
من و تو؛ تووی لنگرگاه
بدونِ روسری بنشین
کلاغ قصه سر در گُم
دوباره اولِ دفتر
دو تا انسانِ معمولی
تو از تهران ، من از بندر
جنوبِ داغِ من، با تو
شمالِ خوبِ تو، با من
دو تا سگ بسته ای،وحشی
به چشمانت بگو لطفا"!
حضورت گوشه ی بیداد
روایت های تصویری
به دست فتنه می افتم
در آغوشم که می گیری
چه حالی میکنم وقتی
پُر از آشوب و بیدادی
به ویران کَردَنَم بنشین
چقدر ای عشق، خردادی !
دروغِ مَردِ شاعر را
تو باید خوب بشناسی
تنت،جمهوریِ مطلق
لبت،اصلِ دموکراسی
سیاسی می شوم این بار
به استبداد،بدبینم
بدونِ طرحِ توجیهی
تو را اینطور می بینم
تَبِ دیکتاتوری داری
خودِ پینوشه در شیلی
دلیلِ اتفاقات ِ
شروعِ جنگِ تحمیلی
مخالف بودنم،حتمی ست
به نوعی،بنده،چپ/کوکم
من از این بندرِ آرام
به تهرانِ تو، مشکوکم
تو حزب الله لبنانی
وَ چشمان ِ تو بیروت است
تمام پاچه گیری ها
به سگ های تو مربوط است!
به ثبتِ رسمیِ محضر
تو قطعا"،معتبر هستی
فلسطین تو خواهم شد
اگر،اشغالگر هستی!
تو مثل فتح خرمشهر
تو شوق ِبوسه ای پنهان
تویی خوشحالی ِ بعد از
شکستِ حصر ِ آبادان
هوایِ داغِ بندر کُش
تو با من، تووی لنگرگاه
شروعِ فتنه ای تازه
از آغوشِ تو،
بسم الله...
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: